حکایت

حکایت

حکایت هایی از پدر پدرم
حکایت

حکایت

حکایت هایی از پدر پدرم

بد اقبالی

نقل کرده اند که حاتم اصم اراده سفر کرد و به همسر خود گفت:<<چه قدر خرجی بگذارم؟>>

زن گفت:<<به قدری که در دنیا حیات دارم.>>

حاتم گفت:<<حیات تو در دست من نیست.>>

زن گفت:<<روزی من هم در دست تو نیست.>>

حاتم او را تحسین کرد و به او آفرین گفت.