روزی مردی نزد حاکم رفت و گفت:<<به دادم برسید. یک نفر به زور وارد خانه ی من شده است و می گوید، این خانه، مال
اوست.>>
حاکم دستور داد تا آن مرد را بیاورند. وقتی او را آوردند، حاکم از او پرسید:<<چرا می خواهی به زور، خانه ی این مرد را
بگیری؟>>
مرد جواب داد :<<من از آسمان افتاده ام توی آن خانه، پس خانه، مال من است.>>
حاکم دستور داد او را مجازات کنند.
مرد در حالی که ناله می کرد، گفت:<<آخر برای چه مرا می زنید؟>>
حاکم پاسخ داد:<<گفتم آنقدر تو را بزنند، تا حواست کاملا سر جایش بیاید، که اگر بار دیگر خواستی از آسمان بیفتی،
موظب باشی در خانه ی دیگران نیفتی!>>