حکایت

حکایت

حکایت هایی از پدر پدرم
حکایت

حکایت

حکایت هایی از پدر پدرم

اثبات نادانی

دو رفیق با یکدیگر مشغول صحبت بودند.


رفیق اول گفت:<<گمان می کنم تو به هیچ چیزی اعتقاد نداشته باشی!>>


رفیق دوم پرسید:<<چطور؟ من فقط به آنچه می فهمم معتقد هستم!>>


رفیق اول گفت:<<من هم برای همین می گویم.>>

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.