مردی از دوست خود پرسید:<<تا به حال که شصت سال از عمرت می گذرد، آیا به یکی از آرزوی جوانی ات رسیده ای؟>>
گفت:<<آری، فقط به یکی، هنگامی که پدرم در کودکی مرا تنبیه میکرد و مویسرم را می کشید، آرزو میکردم که به هیچ وجه مو نداشته باشم و امروز به این آرزو رسیده ام.>>
بووووووووووووووووووووووووووم ب ترکوندین با وبتون
اگه دوست داشتین افتخار بدین به منم سری بزنین.
باشه